حزقةلغتنامه دهخداحزقة. [ ح َ زُق ْ ق َ ] (ع ص ) کلان شکم کوتاه که در رفتن سُرین بجنباند. (منتهی الارب ).
حزقةلغتنامه دهخداحزقة. [ ح ُ زَق ْ ق َ ] (ع ص ) حَزُق ّ در تمام معانی . (منتهی الارب ). || (اِ) نوعی از سجع که زنان گاه رقصانیدن اولاد گویند: تَرَق َ یا حُزَقّه تَرَق ّ عین بقّة
هزقةلغتنامه دهخداهزقة. [ هََ زِ ق َ ] (ع ص ) زن که قرار نگیرد به جایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حازقةلغتنامه دهخداحازقة.[ زِ ق َ ] (ع ص ) نعت فاعلی . تأنیث حازق . || (اِ) جماعت . گروه . حزاقة. حزیق . (منتهی الارب ).
حاقةلغتنامه دهخداحاقة. [ حاق ْ ق َ ] (ع اِ) بلای ثابت . ج ، حَواق ّ. (منتهی الارب ). || قیامت . (منتهی الارب ) (دهار). رستخیز،سمیت بذلک لأن ّ فیها حواق ّ الامور او یحق لکل قوم
حزقلغتنامه دهخداحزق . [ح ِ ] (ع اِ) حِزقة. حزب . گروه مردم . جماعتها. || گروه مرغان . (منتهی الارب ). || گروه زنبوران و جز آن . ج ، حِزَق . || نوعی از مرکب که به پالان خر ماند.
حزقلغتنامه دهخداحزق . [ ح ُ زُ ق ق ] (ع اِ) حُزُقَّة. کوتاه . (منتهی الارب ). || کسی که گام نزدیک نهد بجهت ضعف بدن . (منتهی الارب ). || تنگ کار. (آنندراج ). || کلان شکم کوتاه ک
حزقلغتنامه دهخداحزق . [ ح َ زُق ق / ح ُ زُ ق ق ] (ع ص ) حَزُقَّة یا حُزُقَّة. مرد کوتاه که گام نزدیک نهد بجهت کوتاهی قامت و ضعف بدن . || مرد سخت بخیل . || مرد تنگخوی و بدخوی .
خبقةلغتنامه دهخداخبقة. [ خ ِب ْ ب ِ ق َ ] (ع ص ) شتر ماده گشاده گام . (از منتهی الارب ).این صفت همواره با موصوف خود یعنی ناقه استعمال میشود. زنان عرب در ترقیص اطفال خود میگویند: