حذففرهنگ مترادف و متضاد۱. الغا، فسخ، فک، محذوف، نقض ۲. ازقلم انداختن، افکندن، انداختن، خطزدن، ساقط کردن
حزفرةلغتنامه دهخداحزفرة. [ ح َ ف َ رَ ] (ع مص ) پر کردن چیزی را. (منتهی الارب ). || حزفره ٔ متاع ؛ محکم بستن آن را. (منتهی الارب ). || مستعد و آماده شدن . (منتهی الارب ).
حزفرةلغتنامه دهخداحزفرة. [ ح َ ف َ رَ ] (ع مص ) پر کردن چیزی را. (منتهی الارب ). || حزفره ٔ متاع ؛ محکم بستن آن را. (منتهی الارب ). || مستعد و آماده شدن . (منتهی الارب ).
تحزفرلغتنامه دهخداتحزفر. [ ت َ ح َ ف ُ] (ع مص ) بزرگی نمودن از خود: یقول الناس للمتکبر هو یتحزفر علینا؛ ای یتعظم کأنه من آل ذی حزفر. || گردنکشی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
تجارتلغتنامه دهخداتجارت . [ ت ِ رَ ] (ع مص ) تجارة. سوداگری و بازرگانی . (ناظم الاطباء). بازرگانی کردن . (آنندراج ). بازرگانی و خرید و فروش . (فرهنگ نظام ). بده بستان معامله . با