حریرسینهلغتنامه دهخداحریرسینه . [ ح َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) آنکه سینه و بری به نرمی حریر دارد. نرم سینه . (شرفنامه ٔ منیری ) : صعب تغابنی بود حور حریرسینه رالاف زنی خارپشت از صفت سم
تغابنلغتنامه دهخداتغابن . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) یکدیگر را غبن آوردن . (زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). در زیان افگندن بعضی مر بعض را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (
خارپشتلغتنامه دهخداخارپشت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) جانوری است معروف . گویند مار افعی را می گیرد و سر به خود فرومی کشد و مارخود را چندان بر خارهای پشت او می زند که هلاک می شود و در زمی
سمن برلغتنامه دهخداسمن بر. [ س َ م َ ب َ ] (ص مرکب ) کسی که یاسمن در بر و آغوش گرفته و بوی خوش از وی برآید. (ناظم الاطباء). || کسی که بر او بوی سمن دهد. || خوشبو. معطر : سمن بر وی
زاکانلغتنامه دهخدازاکان . (اِخ ) قبیله ای است ازعرب که در قزوین سکونت ورزیدند. (منتهی الارب ). زاکان قبیلة من العرب سکنوا قزوین منهم المغنی الفصیح الباقعة نادرة الزمان عبید الزاک
علی حریریلغتنامه دهخداعلی حریری . [ ع َ ی ِ ح َ ] (اِخ ) ابن حسین بن منصور حریری ، مکنّی به ابوالحسن . وی متصوف و شیخ فقرای حریریة بود. اصل او حورانی و از قبیله ٔ بنی الزمان است . ما