حرکت کمانیلغتنامه دهخداحرکت کمانی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کمانه کردن . حرکت قوسی .
حرکتفرهنگ مترادف و متضاد۱. تحرک، تکان، جنبش ≠ سکون ۲. قیام، نهضت ≠ رفرم ۳. رحلت، کوچ ≠ اقامت ۴. عزیمت ۵. سیر، گردش ۶. اهتزاز، نوسان ۷. رفتار، عمل ۸. وول ≠ سکون
حرکتدیکشنری فارسی به انگلیسیact, action, locomotion, motion, move, movement, shake, stir, stroke, wave, wiggle
حرکت قوسیلغتنامه دهخداحرکت قوسی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ق َ / قُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکت کمانی . کمانه کردن . و این غیر از حرکت حمایلی است .
اثرانگشت کمانی سادهplain arch fingerprintواژههای مصوب فرهنگستاننوعی الگوی اثرانگشت که در آن لبههای سایشی (friction ridges) از یک طرف وارد و با حرکت روبهبالا در مرکز طرف دیگر، خارج میشوند متـ . کمانی ساده plain arch
اثرانگشت کمانی خیمهایtented arch fingerprintواژههای مصوب فرهنگستاننوعی الگوی اثرانگشت که لبههای سایشی (friction ridges) آن، مانند اثرانگشت کمانی ساده، ازطرفی به طرف دیگر میروند، ولی حرکت روبهبالا و کاملاً مشهودی در مرکز دار
دستهسکان فنریspring tiller, elastic quadrantواژههای مصوب فرهنگستاندستهسکانی که با فنر به چارکی یا دستهسکان کمانی وصل شده است و در سر محور سکان آزادانه حرکت میکند
دندهلغتنامه دهخدادنده . [ دَ دَ / دِ ] (اِ) هر یک از استخوانهای پهلو. ضلع. (از ناظم الاطباء). استخوان پهلو. فقره . هریک از استخوانهای دو جانب وحشی تن آدمی از یمین و شمال . هر یک