حرکتفرهنگ مترادف و متضاد۱. تحرک، تکان، جنبش ≠ سکون ۲. قیام، نهضت ≠ رفرم ۳. رحلت، کوچ ≠ اقامت ۴. عزیمت ۵. سیر، گردش ۶. اهتزاز، نوسان ۷. رفتار، عمل ۸. وول ≠ سکون
حرکتدیکشنری فارسی به انگلیسیact, action, locomotion, motion, move, movement, shake, stir, stroke, wave, wiggle
حرکت دورهایperiodic motionواژههای مصوب فرهنگستانحرکتی که در فاصلههای زمانی متساوی تکرار میشود متـ . حرکت تناوبی
خیزابsurge 2واژههای مصوب فرهنگستان1. حرکت یک موج اقیانوسی با دورۀ تناوبی بین کشَند و موجباد (wind wave) معمولی که دارای ارتفاع معمولاً کمتر از ده سانتیمتر است 2. نوسان افقی آب با دورۀ تناوبی
صرعلغتنامه دهخداصرع . [ ص َ ] (ع اِ) بیماری تناوبی که با اختلاجات و تشنجات همراه است و حس و شناسائی فوراً و کاملا در آن مفقود میگردد. (ناظم الاطباء). اپیلپسیا . مرض کاهنی . (بح
مزدوجلغتنامه دهخدامزدوج . [ م ُ دَ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ازدواج . با هم جفت شده و قرین شده . (از منتهی الارب ). جفت کرده و نکاح کرده . (ناظم الاطباء). هم قرین و به هم آم
یازیلغتنامه دهخدایازی . (حامص ) (مرکب از یاز مخفف یازنده + «ی » علامت حاصل مصدر) امامستقلاً به کار نرود بلکه غالباً بصورت ترکیب استعمال می شود چنانکه در دست یازی و شمشیریازی و ج