حرونلغتنامه دهخداحرون . [ ح َ ] (اِخ ) حجاج بن قتیبةبن مسلم الحرون . یکی ازاطرافیان مروان حمار آخرین خلیفه ٔ اموی است که بهمراه وی فرار کرد. و داستان جنگها و گریزهای وی را ابن ع
حرونلغتنامه دهخداحرون . [ ح َ ] (اِخ ) نام اسب ابوصالح مسلم باهلی بن عمرو. || نام اسپ شقیق بن جریر باهلی . || نام اسپ مقسم بن کثیر. || نام اسپی است نر از عرب که اسپهای مشهور از
حرونلغتنامه دهخداحرون . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) اسب سرکش . اسب توسن . اسب نافرمان . اسب بی فرمان . اسب ناآموخته . آن اسب که برجای ایستد و نرود. (مهذب الاسماء).شموس . اسب ناآموخته و ع
حرونیلغتنامه دهخداحرونی . [ ح َ ] (حامص ) چگونگی حَرون . سرکشی : گر دهر حرونیی نموده ست چون رام تو گشت منگر آنرا. خاقانی .نشاید برداز این ابلق حرونی . نظامی .روزی نفس را کاری بفر
ابن الحرونلغتنامه دهخداابن الحرون . [ اِ نُل ْ ح َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن الحسین بن الاصبغبن الحرون . یکی از ادبای بغداد. او راست : کتاب المطابق و المجانس . کتاب الحقایق . کتاب الشعر
حرونیلغتنامه دهخداحرونی . [ ح َ ] (حامص ) چگونگی حَرون . سرکشی : گر دهر حرونیی نموده ست چون رام تو گشت منگر آنرا. خاقانی .نشاید برداز این ابلق حرونی . نظامی .روزی نفس را کاری بفر
ابن الحرونلغتنامه دهخداابن الحرون . [ اِ نُل ْ ح َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن الحسین بن الاصبغبن الحرون . یکی از ادبای بغداد. او راست : کتاب المطابق و المجانس . کتاب الحقایق . کتاب الشعر
حرانلغتنامه دهخداحران . [ ح ِ ] (ع مص ) حَرون شدن . حَرونی کردن ستور. (زوزنی ). توسنی کردن و بازایستادن از رفتن ستور ناکفته سُم . حُرون . توسنی .
خلوءلغتنامه دهخداخلوء. [ خ َ ] (ع ص ) ناقه ٔ حرونی کرده که جا را نگذارد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : ناقه خلوء.