حرقلغتنامه دهخداحرق . [ ح َ ] (ع مص ) سوزانیدن . سوزاندن . سوختن . سوزش . سوز. (دهار) : چه باک دارد با حرز حزم او عاقل که حرق و غرق پذیرد ز کار آتش و آب .به حرق و غرق تن و جان
حرقلغتنامه دهخداحرق . [ ح َ رَ ] (ع اِ) آتش یا زبانه ٔآتش . || سوختگی جامه از کوفتن گازر. سوختگی که جامه را افتد در کوفتن . (مهذب الاسماء). || آنچه نخل را به وی گشن دهند. (منته
حرقلغتنامه دهخداحرق . [ ح َ رِ ] (ع ص ، اِ) مردی که اعضای او ترقیده باشد. مرد شکافته اطراف .(منتهی الارب ). || ابر سخت برق . ابر سخت درخش . || سوخته ٔ چقماق و خف . (منتهی الارب
حرقلغتنامه دهخداحرق . [ ح َ رِ ] (ع ص ) نعت از حَرق : هو حرق الشَعر؛ او موی ریخته و موی فروریزنده و موی افتاده است .
هرقلغتنامه دهخداهرق . [ هَِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 12 هزارگزی خاور مراغه و 3500گزی شمال راه مراغه به قره آغاج واقع شده و جایی معتد