حرف ملفوظیلغتنامه دهخداحرف ملفوظی . [ ح َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح جفر، در برابر حرف ملبوبی و حرف مسروری است . و آن حرفی است که نام آن از ترکیب سه حرف پدید آید بشرط
حرفدیکشنری عربی به فارسیکج کردن , تحريف کردن , ازشکل طبيعي انداختن , بدنمايش دادن , بدجلوه دادن , مشتبه کردن
حرفلغتنامه دهخداحرف . [ ح َ ] (ع اِ) حد. لب . کنار. کناره . لبه . کرانه . (منتهی الارب ). تیزی . (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شفا. جانب . طرف . (منتهی الارب ): حرف جبل ؛ تیزی
حرفلغتنامه دهخداحرف . [ ح ُ رُ / ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان . (منتهی الارب ). ترتیزک . تره تندک . شب خیزک . شاهی . حرف ابیض . سفیداسفند. خردل سفید. خردل
حرف زائدالسکونلغتنامه دهخداحرف زائدالسکون .[ ح َ ف ِ ءِ دُس ْ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی ازدو قسم حروف ملفوظی است . رجوع به حرف ملفوظی شود.
حرف زائدالحرکةلغتنامه دهخداحرف زائدالحرکة. [ ح َ ف ِ ءِ دُل ْ ح َ رَ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی ازدو قسم حروف ملفوظی است . رجوع به حرف ملفوظی شود.
حرف ملبوبیلغتنامه دهخداحرف ملبوبی . [ ح َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف مکتوبی . در اصطلاح اهل جفر در برابر حرف ملفوظی و حرف مسروری است ، و آن حرفی باشد که نام آن از دو حرف تش
حرف مسروریلغتنامه دهخداحرف مسروری . [ ح َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح اهل جفر در برابر حرف ملفوظی و حرف ملبوبی است . حرفی است که نام آن ازسه حرف تشکیل شده و اول و آخر