حرف مصوتلغتنامه دهخداحرف مصوت . [ ح َ ف ِ م ُ ص َوْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف صدادار. ویل . حرف مد. حرف لین . حرف عله ٔ ساکن که حرکت پیش از آن ، هم جنس آن باشد. در برابر حرف
حرفدیکشنری عربی به فارسیکج کردن , تحريف کردن , ازشکل طبيعي انداختن , بدنمايش دادن , بدجلوه دادن , مشتبه کردن
حرفلغتنامه دهخداحرف . [ ح َ ] (ع اِ) حد. لب . کنار. کناره . لبه . کرانه . (منتهی الارب ). تیزی . (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شفا. جانب . طرف . (منتهی الارب ): حرف جبل ؛ تیزی
حرفلغتنامه دهخداحرف . [ ح ُ رُ / ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان . (منتهی الارب ). ترتیزک . تره تندک . شب خیزک . شاهی . حرف ابیض . سفیداسفند. خردل سفید. خردل
حرف لینلغتنامه دهخداحرف لین . [ ح َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف عله در حالتی که ساکن باشد. حرف مصوت . رجوع به حرف عله شود.
حروف مصوتهلغتنامه دهخداحروف مصوته . [ ح ُ ف ِ م ُ ص َوْ وِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف مصوت و حرف عله شود.
دین دبیرهلغتنامه دهخدادین دبیره . [ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) دین دبیری ، دین دفیره خطی است مأخوذ از پهلوی که در دوره ٔ ساسانی برای تحریر متون مقدس زردشتی وضع کرده اند بدین معنی که ما
حرکات ثلاثلغتنامه دهخداحرکات ثلاث . [ ح َ رَ ت ِ ث َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فتحه ، ضمه ، کسره . یا زبر، پیش ، زیر. مقابل سکون و جزم . حروف مصوته . رجوع به حرف مصوت و فتحه و زبر وکس
جاتفرهنگ انتشارات معین(پس جمع .) تازیان بعض کلمات فارسی مختوم به « ه » غیرملفوظ را تعریب کرده به «ات » جمع بسته اند و ایرانیان این گونه جمع معرب را از آنان اقتباس کرده و کلمات دیگر (