حرف مصدرلغتنامه دهخداحرف مصدر. [ ح َ ف ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداة مصدر. علامت مصدر. پساوند مصدر و آن دال و نون یا تاء و نون است . شمس قیس علامتهای حاصل مصدر را نیز در
حرفدیکشنری عربی به فارسیکج کردن , تحريف کردن , ازشکل طبيعي انداختن , بدنمايش دادن , بدجلوه دادن , مشتبه کردن
حرفلغتنامه دهخداحرف . [ ح َ ] (ع اِ) حد. لب . کنار. کناره . لبه . کرانه . (منتهی الارب ). تیزی . (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شفا. جانب . طرف . (منتهی الارب ): حرف جبل ؛ تیزی
حرفلغتنامه دهخداحرف . [ ح ُ رُ / ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان . (منتهی الارب ). ترتیزک . تره تندک . شب خیزک . شاهی . حرف ابیض . سفیداسفند. خردل سفید. خردل
انلغتنامه دهخداان . [ اَ ] (ع حرف ) حرف مصدری است و فعل مضارع را در دو مورد نصب میدهد، نخست در ابتداء کلام مانند «ان تصوموا خیر لکم » (قرآن 184/2) که در محل رفع است . دوم بعد
عنلغتنامه دهخداعن . [ ع َ ] (ع حرف مصدری ) حرف مصدری است ، بمعنی «اینکه »، چنانکه در محاورات بنی تمیم است که بجای أعجبنی أن تفعل «عن تفعل » گویند. و این را عنعنة تمیم نامند.
عنلغتنامه دهخداعن . [ع َن ْ ن َ ] (ع حرف مصدری ) حرف مصدری بمعنی «اینکه » وآن در محاورات بنی تمیم بجای أن ّ به کار می رود، چنانکه بجای أشهد أن ّ محمداً رسول اﷲ، گویند: أشه
نلغتنامه دهخدان . [ ن َ ] (پیشوند) حرف نفی باشد و در اول فعل و مصدر آید: نرفت ، نمیکند، نخواهد رفت ، ندیدن ، ننوشتن .در اول فعل :مرا بسود و فروریخت هر چه دندان بودنبود دندان
حرففرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. هریک از حروف هجا یا واحدهای الفبا که کلمات از آنها ترکیب میشود، مانندِ ا، ب، پ، ت، ث....۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که معنی مستقل ندارد و تنها برای پی