حرف اضافت و ضمیرلغتنامه دهخداحرف اضافت و ضمیر. [ ح َ ف ِ اِ ف َ وَ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: و آن تائی است که در اواخر اسماء معنی اضافت به حاضر دهد چنانکه اسبت و غلامت و
حرف اضافهلغتنامه دهخداحرف اضافه . [ ح َ ف ِاِ ف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کلمه ای است که نسبت میان دو کلمه را بیان کند و کلمه ٔ بعد را متمم کلمه ٔ دیگر قرار دهد چنانکه معنی
حرف اضافه مرکبواژهنامه آزادحرف اضافهای است که بیش از یک حرف باشد. حرفهای وابستگیِ مرکّب، بیشتر از به هم پیوستگی حرفهای اضافه و گاهی از به هم پیوستن حرف ربط و اضافه ساخته میشود. گروه
حرف ضمیرلغتنامه دهخداحرف ضمیر. [ ح َ ف ِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: یاء و دال است که در آخر کلمه فایده ٔ ضمیر جماعت حاضران دهد، چنانکه می آیید و میروید و ربط را نی
یلغتنامه دهخدای . (حرف ) نشانه ٔ حرف سی و دوم یعنی آخرین حرف از الفبای فارسی و حرف بیست و هشتم از الفبای عربی و حرف دهم از الفبای ابجدی است . در حساب جُمَّل آن را دَه گیرند.
ماهلغتنامه دهخداماه . (اِخ ) قمر. (فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). بمعنی نیر اصغر است که عربان قمر خوانند. (برهان ). قمر را گویند و به زبان دری و تبری مونک و مانک گویند. (ا
حذفلغتنامه دهخداحذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و ب
حرف مصدرلغتنامه دهخداحرف مصدر. [ ح َ ف ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداة مصدر. علامت مصدر. پساوند مصدر و آن دال و نون یا تاء و نون است . شمس قیس علامتهای حاصل مصدر را نیز در