حرفوشلغتنامه دهخداحرفوش . [ ح َ ] (اِخ ) یوسف . اصلاً لبنانی است و پس از واقعه ٔ 1860 م . به فرانسه رفت و بازگشت و به معلمی دانشکده ٔ آباء یسوعی گمارده شد. او راست : المراسلة الت
حرفوشیلغتنامه دهخداحرفوشی . [ ح َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن احمد حویزی حرفوشی شامی عاملی . از ادباء شام که به ایران مهاجرت کرد و در ربیع دوم 1059 هَ . ق . درگذشت . او راست : شرح زبدة
حرفشنوفرهنگ مترادف و متضادنصیحتپذیر، پندپذیر، حرفگوشکن، مطیع، فرمانبردار، پندنیوش ≠ حرف نشنو، نصیحتناپذیر، خودسر
حرفوشیلغتنامه دهخداحرفوشی . [ ح َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن احمد حویزی حرفوشی شامی عاملی . از ادباء شام که به ایران مهاجرت کرد و در ربیع دوم 1059 هَ . ق . درگذشت . او راست : شرح زبدة
حریفیشلغتنامه دهخداحریفیش . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) عبداﷲبن سعدبن عبدالکافی بن عبدالمجید عبیدی مصری مکی حنفی . در 801 هَ . ق . درگذشت . او راست : «الکافی فی علمی العروض و القوافی » که ا
حرفشنوفرهنگ مترادف و متضادنصیحتپذیر، پندپذیر، حرفگوشکن، مطیع، فرمانبردار، پندنیوش ≠ حرف نشنو، نصیحتناپذیر، خودسر