حرحکبلغتنامه دهخداحرحکب . [ ] (اِخ ) شهرکیست از چاچ به ماوراءالنهر و از آن کمانهای چاچی خیزد و جائی خرم است و بسیارنعمت و آبادان . (حدود العالم ).
حرحانیلغتنامه دهخداحرحانی . [ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم فرایضی شافعی فقیه . از ابن عیلان و بغوی روایت کند. (سمعانی ).
حرحکبلغتنامه دهخداحرحکب . [ ] (اِخ ) شهرکیست از چاچ به ماوراءالنهر و از آن کمانهای چاچی خیزد و جائی خرم است و بسیارنعمت و آبادان . (حدود العالم ).
حرحانیلغتنامه دهخداحرحانی . [ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم فرایضی شافعی فقیه . از ابن عیلان و بغوی روایت کند. (سمعانی ).