حرجوجلغتنامه دهخداحرجوج . [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ فربه و دراز بر روی زمین . || ناقه ٔ سخت . || ناقه ٔ لاغر باریک . (منتهی الارب ). حُرْج . حُرْجُج . اشتر باریک میان . (مهذب الا
حرججلغتنامه دهخداحرجج . [ ح ُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) حُرْج . حرجوج . ج ، حراجیج . || باد سرد و تند که پی هم وزد.
حرجوانلغتنامه دهخداحرجوان . [ ح َ ج َ ] (اِ) حَرجُل . ملخ بی بال . صاحب اختیارات بدیعی گوید: آنرا حرجل خوانند و آن ملخیست که بال ندارد و ستبر بود، چون بگیرند غیر پخته نمک سودو خشک
حرجوللغتنامه دهخداحرجول . [ ح َ ] (ع اِ) حَرجُل . حرجوان . ازیراکس . ازیراکن (مصحف ازیراکس ). رجوع به حَرجُل و حرجوان شود.
حرججلغتنامه دهخداحرجج . [ ح ُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) حُرْج . حرجوج . ج ، حراجیج . || باد سرد و تند که پی هم وزد.
حرجوانلغتنامه دهخداحرجوان . [ ح َ ج َ ] (اِ) حَرجُل . ملخ بی بال . صاحب اختیارات بدیعی گوید: آنرا حرجل خوانند و آن ملخیست که بال ندارد و ستبر بود، چون بگیرند غیر پخته نمک سودو خشک