حرام گشتنلغتنامه دهخداحرام گشتن . [ ح َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) حرام شدن . رجوع به حرام شدن شود : ای روزگار چون که نویدت حلال گشت ما را و گشت مال حلالت همی حرام ؟ناصرخسرو.
تحریم شدنلغتنامه دهخداتحریم شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرام گشتن . منع شدن . ناجایز شدن . حرام شدن . رجوع به تحریم شود.
تحریمةلغتنامه دهخداتحریمة. [ ت َ م َ ] (ع اِ) آنچه که موجب حرام گشتن شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ص 405). || تکبیر اولی یعنی تکبیری که بعد نیت نماز گویند و این تکبیر
جهان دیدنلغتنامه دهخداجهان دیدن . [ ج َ دی دَ ](مص مرکب ) سیاحت . جهان گشتن . جهانگردی : بی دوست حرام است جهان دیدن مشتاق قندیل بکش تا بنشینم به ظلامی . سعدی .- امثال :جهان دیدن به
حلاللغتنامه دهخداحلال . [ ح َ ] (ع ص ) نقیض حرام . و به این معنی گاه بکسر اول آید. (از منتهی الارب ). جایز. سائغ. مباح . طیب . طیبه . (ترجمان القرآن ) : می جوشیده حلال است سوی ص
عماره ٔ جذامیلغتنامه دهخداعماره ٔ جذامی . [ ع ُ رَ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن ولیدبن سُوَیدبن زیدبن حَرام بن جذام ، جدی است ازبنی جذام . و فرزندان او در شرق مصر ساکن شدند و به «بنی عمارة» مشهو