حرام خوارلغتنامه دهخداحرام خوار. [ ح َ خوا / خا ] (نف مرکب ) حرام خور : علما بر مراد ظالمان و فاسقان سخن گویند و حرام خوار و بی پرهیز شوند. (قصص الانبیاء جویری ص 13).
حرام خوارفرهنگ انتشارات معین( ~. خا) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - کسی که مال حرام می خورد. 2 - رشوه خوار، رشوه گیر. 3 - مفت خور، تنبل .
حرام خوارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه مال حرام میخورد.۲. کسی که آنچه را خوردنش شرعاً منع شده است میخورد.
حرام خواریلغتنامه دهخداحرام خواری . [ ح َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل حرام خوار. عمل حرام خوردن : روبهان از حرام خواری گرگ کآفتی بود سهمناک و بزرگ . نظامی (هفت پیکر ص 312).رجوع به حرا
حرامخوارهلغتنامه دهخداحرامخواره . [ ح َ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) حرام خوار: حرام خور : چو مستحلاّن شوم و حرامخواره نه ایم از این سبب همه ساله اسیر حرمانیم .مسعودسعد (دیوان چ نور
حرامخورلغتنامه دهخداحرامخور. [ ح َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) حرام خوار. حرامخواره . رجوع به حرام خوار و حرامخواره شود.- امثال :حرام خوری آن هم شلغم .
حرام خواریلغتنامه دهخداحرام خواری . [ ح َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل حرام خوار. عمل حرام خوردن : روبهان از حرام خواری گرگ کآفتی بود سهمناک و بزرگ . نظامی (هفت پیکر ص 312).رجوع به حرا
حرام توشهلغتنامه دهخداحرام توشه . [ ح َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) حرام خوار. نمکحرام . (غیاث ). || دشنامی است ، یعنی کسی که از قوت حرام و غیرمشروع پرورش یافته باشد.
حرامخورلغتنامه دهخداحرامخور. [ ح َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) حرام خوار. حرامخواره . رجوع به حرام خوار و حرامخواره شود.- امثال :حرام خوری آن هم شلغم .