حراقتلغتنامه دهخداحراقت . [ ح ِ ق َ ] (ع مص ) سوزش و سوختگی ، مگر در کتب معتبره ٔ لغات اینطور به الف بنظر نیامده . (غیاث ). رجوع به حراقه شود.
صمغالدامیثالغتنامه دهخداصمغالدامیثا. [ ص َ غُدْ دا ] (ع اِ مرکب ) صاحب منهاج آرد: آن صمغ درختی است به بلاد فارس و نیکوتر آن ، آن است که صافی و مایلی به سرخی باشد و مدت و حراقت آن قوی ب
ازادرختلغتنامه دهخداازادرخت . [ اَ دِ رَ ] (اِ مرکب )و آنراطاحک نامند و بمصر زنزلخت و در شام جرود گویند و آن درختی است شبیه به صفصاف ، برگ آن املس و سیاه ، طعم وی تلخ و ثمره ٔ آن م
اسطوخودوسلغتنامه دهخدااسطوخودوس . [ اُ ] (معرب ، اِ) (از لاتینی استوخاس ) اُسطوخُدوس . اُسطوخودُس . نبات له سفاد حمر دقیقة کسفاد حبةالشعیر و هو اطول منه ورقاًو فیه قضبان غبر کما فی ا
حراقةلغتنامه دهخداحراقة. [ ح َ ق َ ] (ع مص ) حریق . آتش سوزی . سوختن : حراقه ٔ نفت ؛ نفت سوختن و نفت سوزی . حراقه ٔ بارود؛ باروت سوزی . (دُزی ). رجوع به حراقت شود.
صریمةالجدیلغتنامه دهخداصریمةالجدی . [ ص َ م َ تُل ْ ج ِدْی ْ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است مدر و ملین طبع و مخرج مشیمه . (منتهی الارب ). سلطان الجبل . سلطان الغابة . شجرةالطحال . صاحب تحفه