حرائریلغتنامه دهخداحرائری . [ ح َ ءِ ] (اِخ ) (سلیمان ...) متولد 1824 م . و متوفی 1870 م . ابوالربیع عبده سلیمان بن علی الحرائری الحسنی . اصل وی از یک خانواده ٔ ایرانی است که به ش
حرارةدیکشنری عربی به فارسیگرما , گرمي , حرارت , تندي , خشم , عصبانيت , اشتياق , وهله , نوبت , تحريک جنسي زنان , طلب شدن جانور , فحليت , گرم کردن , برانگيختن , بهيجان امدن
حرائریلغتنامه دهخداحرائری . [ ح َ ءِ ] (اِخ ) (سلیمان ...) متولد 1824 م . و متوفی 1870 م . ابوالربیع عبده سلیمان بن علی الحرائری الحسنی . اصل وی از یک خانواده ٔ ایرانی است که به ش
اضواءلغتنامه دهخدااضواء. [ اَض ْ وَءْ ] (ع ن تف ) اضوء. روشن تر. باروشنایی تر. (ناظم الاطباء): اجلی من الدرر علی نحور الحرائر و اضواء من دراری النجوم الزواهر. (محمدبن نصربن منصور
طورانلغتنامه دهخداطوران . (اِخ ) ناحیه ٔ مداین راگویند. زهرةبن حویه گوید در ایام فتوح : الا بلغا عنی اباحفص آیةو قولا له قول الکمی المغاوربانا اثرنا ان ّ طوران کلهم لدی مظلم یهفو
بلبلةلغتنامه دهخدابلبلة. [ ب ُ ب ُ ل َ ] (ع اِ) کوزه ای که نایزه ٔ آن جانب سرش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوزه بانایزه . (دهار).کوزه که لوله اش پهلوی گردن آن باشد. (غیاث ال