حذیفةلغتنامه دهخداحذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) غلفائی . صحابی است . ابوبکربن ابی قحافه پس از عکرمةبن ابی جهل او را ولایت عمان داد و به دور خلافت عمر به حکمرانی یمامه منصوب گردید.
حذیفةلغتنامه دهخداحذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) ابن اسید، مکنی به ابی سریحة الغفاری . صحابی است . و بعضی حذیفةبن اسد گفته اند. وی از بیعت کنندگان تحت شجره است ، و سپس در کوفه اقام
قناطر حذیفةلغتنامه دهخداقناطر حذیفة. [ ق َ طِ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) جایی است در سواد بغداد منسوب به حذیفه ٔ یمانی صحابی زیرا که در آن فرود آمد و بمرمت و تعمیر آن همت گماشت .و گویند در نا
حذافةلغتنامه دهخداحذافة. [ ح ُ ف َ ] (ع اِ) چیزی که از پوست و جز آن انداخته شود. (منتهی الارب ).- حذافه ای در رحل او نبودن ؛ در رحل او هیچ از طعام نبودن . (از منتهی الارب ).- خو
حذافةلغتنامه دهخداحذافة. [ ح ُ ف َ ] (اِخ ) ابن زهربن ایاد. از عدنان . جدی جاهلی است . حارث بن حجاج شاعر از نسل اوست . (اعلام زرکلی ج 1 ص 214) (نهایة الادب ص 192).
حذافةلغتنامه دهخداحذافة. [ ح ُ ف َ ] (اِخ ) بنت الحارثة السعدیة یا حارث بن عبدالعزی . وی رضیع رسول (ص ) یعنی دختر حلیمه دایه ٔ آن حضرت بود، ملقب به شیماء و مسماة به حذافة و بگاه
قناطر حذیفةلغتنامه دهخداقناطر حذیفة. [ ق َ طِ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) جایی است در سواد بغداد منسوب به حذیفه ٔ یمانی صحابی زیرا که در آن فرود آمد و بمرمت و تعمیر آن همت گماشت .و گویند در نا
حجرلغتنامه دهخداحجر. [ ] (اِخ ) ابن مالک بن حذیفه . ابن بدرالنزاری پسر عم عیینةبن حصن . ادراک دارد (یعنی پیغمبر را درک کرده است ). مرزبانی او را در معجم الشعراء یاد کرد. مادرش
حصینلغتنامه دهخداحصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن حذیفة فزاری . ممدوح زهیربن ابی سلمی مزنی بوده است . (حاشیه ٔ البیان و التبیین ج 1 ص 104).