حذورلغتنامه دهخداحذور. [ ح َ ] (ع ص ) سخت پرهیزنده . بسیار حذرکننده . عظیم پرهیزنده . نهایت آژیر.ترسنده . (دهار). ترسناک . (غیاث ). حذیر : بودم حذور همچو غرابی برای آنک همچون غر
حضوردیکشنری عربی به فارسیتوجه , مواظبت , رسيدگي , تيمار , پرستاري , خدمت , ملا زمت , حضور , حضار , همراهان , ملتزمين
حضورفرهنگ مترادف و متضاد۱. ظهور، وجود ≠ غیبت ۲. آستان، پیشگاه، خدمت، درگاه ۳. جلوت ≠ خلوت ۴. تشریف ۵. روبرو، محضر، نزد ۶. جلوه، نمود ۷. توجه، تمرکز ≠ تفرقه
ذات الحاذلغتنامه دهخداذات الحاذ. [ تُل ْ ] (اِخ ) نام موضعی است و در شعر حجاج آمده است : امسی بذات الحاذ و الحذور. (المرصع) (معجم البلدان ).
خرابلغتنامه دهخداخراب . [ خ َ ] (ع مص ) ویران شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از تاج المصادر زوزنی )(دهار). || (اِمص ) ویرانی . بیرانی . (از منتهی الارب ) (یادداشت بخ
راسولغتنامه دهخداراسو. (اِ) جانوری است که آن را موش خرما گویند. (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه مؤلف ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (از جهانگیری ). موش خرما که بتازی ا
پسلغتنامه دهخداپس . [ پ َ ] (اِ)پشت (مقابل پیش ). پشت سر. از پشت . عقب . در عقب . دنبال . بدنبال . پی . در پی . خلف . وراء. ظهر : چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرابسغر مانم کو