هزاریلغتنامه دهخداهزاری . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار که دارای 25 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
هزاریلغتنامه دهخداهزاری . [ هََ / هَِ ] (ص نسبی ) نزد کشتی گیران ، کسی که هر روز هزاربار تخته شلنگ نماید. (غیاث ) (آنندراج ) : ای که در هند جفا تیغ تو کاری باشدمنصب تخته شلنگ تو
هزاریلغتنامه دهخداهزاری . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که دارای 100 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و محصول آن غله ،خرما و برنج است . (از فرهنگ جغرافیائی
حذاریکلغتنامه دهخداحذاریک . [ ح َ رَ ] (ع اِ فعل ) حذاریک زیداً؛ دور دار خود را از زید. (منتهی الارب )؛ بپرهیز از زید. حذر کن از زید.
حذاریکلغتنامه دهخداحذاریک . [ ح َ رَ ] (ع اِ فعل ) حذاریک زیداً؛ دور دار خود را از زید. (منتهی الارب )؛ بپرهیز از زید. حذر کن از زید.
حذریةلغتنامه دهخداحذریة. [ ح ِ ی َ ] (ع اِ) قطعه زمین سخت . ج ، حَذاری ̍. || پشته ٔ زمین سخت . (منتهی الارب ). || پرهای گردن خروس . کویل خروه . (مهذب الاسماء). || پاره ٔ زمین . (
حذرلغتنامه دهخداحذر. [ ح َ ذِ ] (ع ص )خائف . ترسان . (غیاث ). حذرگیرنده . (مهذب الاسماء). مرد بیدار. مرد باپرهیز. (منتهی الارب ). مرد بیدار و هوشیار. ترسنده . ج ، حَذِرون ، حَذ