حدیقه ٔ قدسلغتنامه دهخداحدیقه ٔ قدس . [ ح َ ق َ ی ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرتبه ٔ واحدیت که آنرا جبروت گویند. (آنندراج ).
حدیقهلغتنامه دهخداحدیقه . [ ح َ ق َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شمیران شهرستان تهران در نه هزارگزی کنار راه شوسه ٔ قلهک به لشکرک . دارای 20 تن سکنه . روزهای تعطیل تابستان عده ٔ
حدیقةلغتنامه دهخداحدیقة. [ ح َ ق َ ] (اِخ ) نام قریه ای از اعراض مدینه و جنگ اوس وخزرج بدانجای بود. (معجم البلدان ). و رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 5 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 116، 2
حدیقةلغتنامه دهخداحدیقة. [ ح َ ق َ ] (ع اِ) بستان . (دهار). بوستان . باغ . باغ که گرداگرد او دیوار باشد یا پیرامون او محاط باشد به چوب و خار. (غیاث ). بوستان بادیوار. مرغزار خرما
قاضی سعید قمیلغتنامه دهخداقاضی سعید قمی . [ س َ دِ ق ُ ] (اِخ ) محمد سعیدبن محمد مفید قمی ، معروف به قاضی سعید و ملقب به حکیم کوچک . از اجله ٔ علمای نامی امامیه و مفاخر فضلای حدیث و حکمت
روضهلغتنامه دهخداروضه . [ رَ ض َ / ض ِ ] (ع اِ) نوحه سرایی بر مصائب اهل بیت رسول (ص ) به نثر. مأخوذ از روضةالشهداء تألیف ملاحسین واعظ کاشفی ،مقابل تعزیه که نوحه سرایی به نظم ا
ظهیرلغتنامه دهخداظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) ظهیرالدین طاهربن محمد الفاریابی ، مکنی به ابوالفضل ، ملک الکلام و صدرالحکماء. دولتشاه سمرقندی در تذکره گوید: شاعری است به غایت اهل و فاضل ود
آتشلغتنامه دهخداآتش . [ ت َ ] (اِ) (از زندی آترس ، و اوستایی آتر، و سانسکریت هوت آش ، خورنده ٔ قربانی ؛ از: هوت ، قربانی + آش ، خورنده ) یکی از عناصر اربعه ٔ قدما و آن حرارت تو
باغلغتنامه دهخداباغ . (اِ) بستان . روضه . مشترک است در عربی و فارسی و جمع آن در عربی بیغان است . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). گلستان . صاحب آنندراج گوید: از مولوی حبیب اﷲخان