حدیرلغتنامه دهخداحدیر. [ ح ُ دَ ] (اِخ ) اسلمی یا سلمی ، ابوفوزة یا ابوفروة. ابن حبان او را در تابعین آورده است . (الاصابة ج 1 ص 331 قسم اول ). در بعضی از تواریخ او را به «صاحب
حدیرلغتنامه دهخداحدیر. [ ح ُ دَ ] (اِخ ) پدر عروةبن ادیه است . و ادیه مادر وی بود. او از بنی ربیعةبن حنظله بود که زیادبن ابیه او را در ایام معاویه بکشت . (کامل مبرد چ لایبزیک ص
حدیرلغتنامه دهخداحدیر. [ ح ُ دَ ] (اِخ ) لیث بن ابی سلیم ، مکنی به ابوالقاسم . روایتی درباره ٔ بول جاریة از وی آورده است . (لسان المیزان ج 2 ص 181).
هدیرلغتنامه دهخداهدیر. [ هََ ] (ع اِ) بانگ شتر و کبوتر. (منتهی الارب ). بانگ کبوتر. بغبغو. (یادداشت به خط مؤلف ). || (مص ) بانگ کردن شتر بی شقشقه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد)
رباط حدیرهلغتنامه دهخدارباط حدیره . [ رُ ح َ رِ] (اِخ ) دهی است از بخش فریمان شهرستان مشهد دارای 217 تن جمعیت . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آن غلات وچغندرقند میباشد. (از فرهنگ جغرافی
حدیثفرهنگ نامها(تلفظ: hadis) (عربی) سخنی که از پیامبر اسلام (ص) یا بزرگان دین نقل کنند ، روایت ، سخن ، گفته ؛ (در قدیم) داستان ، جدید ، تازه ، نو ؛ (در قدیم) (به مجاز) عشق ، س
رباط حدیرهلغتنامه دهخدارباط حدیره . [ رُ ح َ رِ] (اِخ ) دهی است از بخش فریمان شهرستان مشهد دارای 217 تن جمعیت . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آن غلات وچغندرقند میباشد. (از فرهنگ جغرافی
ابوفروةلغتنامه دهخداابوفروة. [ اَ ف َ وَ ] (اِخ ) حدیر اسلمی . صحابی است . و یونس بن میسره از او روایت کند.