حدیث نفسلغتنامه دهخداحدیث نفس . [ ح َ ث ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) با خویشتن گفتن . سخن با خویش گفتن . به خود گفتن . تزکین .
حدیثفرهنگ نامها(تلفظ: hadis) (عربی) سخنی که از پیامبر اسلام (ص) یا بزرگان دین نقل کنند ، روایت ، سخن ، گفته ؛ (در قدیم) داستان ، جدید ، تازه ، نو ؛ (در قدیم) (به مجاز) عشق ، س
حدیثفرهنگ مترادف و متضاد۱. داستان، روایت، قصه ۲. واقعه، رویداد، ماجرا ۳. گفته، سخن ۴. روایت، خبر، قول ≠ عمل ۵. تازه، جدید، نو ≠ کهنه
حدیثلغتنامه دهخداحدیث . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) نو. جدید. تازه . مقابل قدیم : ابواب خزائن قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند. (جهانگشای جوینی ). || چیز نو. چیزی نو. || سخن نو.(دهار). |
حدیثفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سخنی که از پیغمبر اسلام و ائمه نقل شده است.۲. سخن؛ کلام.۳. [قدیمی] داستان؛ حکایت.۴. (فلسفه) = حادث۵. (صفت) [قدیمی] نو؛ تازه؛ جدید.۶. [قدیمی] خبر. حدیث اسرا:
پنکیدنلغتنامه دهخداپنکیدن . [ پ ِ دَ ] (مص ) در فرهنگ شعوری (ج 1 ص 260). بمعنی با خود سخن گفتن و حدیث نفس آمده است و مجعول است .
تزکینلغتنامه دهخداتزکین . [ ت َ ] (ع مص ) پوشیده و پنهان داشتن کار بر کسی و مشتبه گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة)
هسلغتنامه دهخداهس . [ هََ س س ] (ع مص ) کوفتن چیزی را و شکستن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سخنی اندیشیدن مرد و امری درآمدن در دل وی . (منتهی الارب ). حدیث نفس . || ا
طمارلغتنامه دهخداطمار. [ طَ رَ / رِ ] (ع اِ) (کلمه ٔ غیرمنصرف ) جای بلند. گویند: انصب علیه من طَمارَ (بالفتح عن الکسائی وبالکسر عن الاصمعی )، و فی الحدیث : فلیزم نفسه من طمار؛ ا