حانثلغتنامه دهخداحانث . [ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حنث . شکننده ٔقسم . خلاف کننده ٔ قسم . شکننده ٔ سوگند. سوگندشکننده . سوگندشکن . || زنهارخوار. || خلف وعده کننده . خلف عهد کنن
حانثلغتنامه دهخداحانث . [ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حنث . شکننده ٔقسم . خلاف کننده ٔ قسم . شکننده ٔ سوگند. سوگندشکننده . سوگندشکن . || زنهارخوار. || خلف وعده کننده . خلف عهد کنن
احناثلغتنامه دهخدااحناث . [ اِ ] (ع مص ) حانث کردن کسی را. || مائل گردانیدن کسی را از باطل بسوی حق یا از حق بسوی باطل . || سوگند دروغ کردن . (زوزنی ). سوگند را دروغ گفتن .
معقدةلغتنامه دهخدامعقدة. [ م ُ ع َق ْ ق َ دَ ] (ع ص ) خیوط معقدة؛ رشته ٔ گره بسته . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نخهای بسیار گره . (از اقرب الموارد). || یمین معقد