حاماسوقیلغتنامه دهخداحاماسوقی . (اِ) گیاهی است به اندازه ٔ یک بدست بر زمین پهن شود و شاخه های آن از پنج نگذرد، از ریشه ای به ضخامت یک انگشت برآید، و برگهای آن کوچک و گل آن سفید و بر
حاماسیسلغتنامه دهخداحاماسیس .(اِ) داروئی هندی یا ارمنی است ، و گویند آن شیری شیرین است در فربیون . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 116).
حامهلغتنامه دهخداحامه . [ م َ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی آنرا یکی از بلاد افریقیه گفته که در اقلیم دوم و سوم واقع است . و در حاشیه نسخه ٔ بدل حمه و حمد و حمیه آمده است . رجوع به نزهة
حامةلغتنامه دهخداحامة. [ م َ ] (ع اِ) خاصه ٔ مرد از اهل و اولاد، و خویشان و قبیله . || شتران گُزیده . در احوال پرسی گویند: کیف الحامة و العامة.
حتمةلغتنامه دهخداحتمة. [ ح َ ت َ م َ ] (ع اِ) شیشه ٔ ریزه ریزه . خرده شیشه . || سیاهی . (منتهی الارب ).
حاماسوقیلغتنامه دهخداحاماسوقی . (اِ) گیاهی است به اندازه ٔ یک بدست بر زمین پهن شود و شاخه های آن از پنج نگذرد، از ریشه ای به ضخامت یک انگشت برآید، و برگهای آن کوچک و گل آن سفید و بر
حاماسیسلغتنامه دهخداحاماسیس .(اِ) داروئی هندی یا ارمنی است ، و گویند آن شیری شیرین است در فربیون . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 116).
حامهلغتنامه دهخداحامه . [ م َ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی آنرا یکی از بلاد افریقیه گفته که در اقلیم دوم و سوم واقع است . و در حاشیه نسخه ٔ بدل حمه و حمد و حمیه آمده است . رجوع به نزهة
حامةلغتنامه دهخداحامة. [ م َ ] (ع اِ) خاصه ٔ مرد از اهل و اولاد، و خویشان و قبیله . || شتران گُزیده . در احوال پرسی گویند: کیف الحامة و العامة.
حتمةلغتنامه دهخداحتمة. [ ح َ ت َ م َ ] (ع اِ) شیشه ٔ ریزه ریزه . خرده شیشه . || سیاهی . (منتهی الارب ).