حلحلغتنامه دهخداحلح . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) محلی است در آشور که اسباط عشر، بعد از اسیری بدانجا برده شدند. و گویا همان حلستیس بطلمیوس باشد که بشمال غربی جوزانتیس واقع است لایرد برج
حنحلغتنامه دهخداحنح . [ ح ِ ] (ع اِ) کلمه است که بدان گوسفندان رازجر کنند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
غوایتلغتنامه دهخداغوایت . [ غ َ ی َ ] (ع اِمص ) غَوایَة. گمراهی و بیراهی و غی . رجوع به غَوایة شود : سلطان از غایت جهل و غوایت آن قوم تعجب نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 353
خدابندهلغتنامه دهخداخدابنده . [ خ ُ ب َ دَ/ دِ ] (اِخ ) لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغولی است که از سال 703 تا 716 هَ .ق . بر ایران و متصرفات مغولی در حوالی ایران حکومت کرد. این
اطلاللغتنامه دهخدااطلال .[ اِ ] (ع مص ) مشرف شدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اطلال بر چیزی ؛ مشرف شدن بر آن . جریر آرد : انا
فتکلغتنامه دهخدافتک . [ ف َ / ف ِ / ف ُ ] (ع مص ) به کار خواسته ٔ نفس درآمدن . (منتهی الارب ). به کارهایی که نفس بدان مایل بود، پرداختن . (اقرب الموارد). || بناگاه گرفتن . || ن
روفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. رخ؛ چهره؛ رخسار؛ صورت.۲. [مقابلِ پشت] سطح و طرف بیرون چیزی.۳. [عامیانه، مجاز] بیپروایی؛ گستاخی: عجب رویی داری!.۴. [عامیانه، مجاز] حیا.۵. وجه؛ شکل: ◻︎ چو دری