حجونلغتنامه دهخداحجون . [ ح َ ] (اِخ ) نام کوهی است ببالای مکه و در آن مقبره است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). گورستانی است به مکه . (مهذب الاسماء). || موضعی است دیگر در یک
حجونلغتنامه دهخداحجون . [ ح َ ] (ع اِ) هر غزوه ای که نخست خلاف آن ظاهر کنند و آخر کار همانجا روند. غزوه ٔ دور و دراز. (معجم البلدان ).
حُجَّتُنَافرهنگ واژگان قرآندليل ما(در اصل به معناي قصد بوده و به تلاش براي به کرسي نشاندن مقصد و مدعا نيز اطلاق مي گردد)
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن محمدبن عبدالرحیم بن حجون قنائی ، ملقّب به فتح الدین . رجوع به علی قنائی شود.
حزملغتنامه دهخداحزم . [ ح َ ] (اِخ ) نام موضعی در پیش خطم الحجون در جانب سفلای سدره ٔ آل اسید از طریق نخله و حاج عراق . (معجم البلدان ).
ابودلامهلغتنامه دهخداابودلامه . [ اَ دُ م َ ] (اِخ ) نام کوهی مشرف بر حجون مکه . (تاج العروس ).در منتهی الارب جیحون به جای حجون آمده و غلط است .
علی قنائیلغتنامه دهخداعلی قنائی . [ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن محمدبن عبدالرحیم بن حجون قنائی . ملقب به فتح الدین . وی در سال 708 هَ . ق . در قوص درگذشت . او راست : مختصر
ذوالخیشةلغتنامه دهخداذوالخیشة. [ ذُل ْ خ َ ش َ ] (اِخ ) نام زاهدی به مکه ٔمکرمه که بر یک ازار ستر عورت اقتصار کرده و در حجون سکونت داشت و این لقب از آن روی به او داده بودند که ژولید