حجمدیکشنری عربی به فارسیاندازه , قد , مقدار , قالب , سايز , ساختن يارده بندي کردن برحسب اندازه , چسب زني , اهارزدن , بر اورد کردن , حجم , جلد
هجملغتنامه دهخداهجم . [ هََ ] (ع مص ) در مغاک فروشدن چشم کسی . || همه ٔ شیر پستان دوشیدن . || آرمیدن چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || چشم فروخوابانیدن . (منتهی الارب ).
هجملغتنامه دهخداهجم . [ هََ / هََ ج َ ] (اِخ )آبی است مر بنی فزاره را. (منتهی الارب ). و ابن اعرابی در نوادر گوید آبی است و موضعی است مر بنی فرازه را.و در شعر عامربن طفیل مذکور
هجملغتنامه دهخداهجم . [ هََ / هََ ج َ ] (ع اِ) خوی و عرق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کاسه ٔ بزرگ .ج ، اهجام . (منتهی الارب ). قدح ضخم . (اقرب الموارد).
حجم ساعتی بیشینهhighest hourly volume, HHVواژههای مصوب فرهنگستانبیشترین شمار وسایل نقلیة عبوری در یک دورة 60 دقیقهای متوالی در طول یک سال
حجم بحرانیcritical volumeواژههای مصوب فرهنگستانحجم یک مول از ماده درحالیکه در دما و فشار بحرانی قرار دارد