حجزةلغتنامه دهخداحجزة. [ ح ُ ج َ زَ ] (ع اِ) ناتی الحجزة؛ تهی گاه برآمده از بسیاری گوشت . و آن عیب باشد. (منتهی الارب ). || مردی شدید الحجزة؛ مرد بسیار شکیبا بر سختی و محنت و من
حجزةلغتنامه دهخداحجزة. [ ح ُ زَ ] (ع اِ) جای بستن ازار. جای شلواربند. معقدالازار. ازار بستنگاه از میان . و در اسب ، آنجا از شکم وی را گویند که مقابل بستنگاه باشد. مؤخر الصفاق ب
حزةلغتنامه دهخداحزة. [ ح ُزْ زَ ] (ع ص ، اِ) نیفه . حجزة. (منتهی الارب ). || گردن . (منتهی الارب ). || پاره ٔ گوشت . (مهذب الاسماء). پاره ٔ گوشت به درازا بریده یا خاص است به جگ
لیفهلغتنامه دهخدالیفه . [ ف َ یا ف ِ ] (اِ) در تداول فارسی نیفه . حزة. حجزة. || پشم یا ابریشم که در دوات بود. (مهذب الاسماء). || آنچه بر چیزی پیچند.
حجزلغتنامه دهخداحجز. [ ح ُ ] (ع اِ) اصل مرد. (منتهی الارب ). عشیرة. (ناظم الاطباء). اقرباء. || ناحیه . (منتهی الارب ). || تهیگاه . حجزة: وردت الابل و لها حجزاً؛ ای شباعاً عظام