حجرالکحللغتنامه دهخداحجرالکحل . [ ح َ ج َ رُل ْ ک ُ ] (ع اِ مرکب ) اثمد. سنگ سرمه . حجر توتیا. رجوع به حجرالکحل الاسود شود.
حجرالکحل الاسودلغتنامه دهخداحجرالکحل الاسود. [ ح َ ج َ رُل ْ ک ُ لَل ْ اَ وَ ] (ع اِ مرکب ) دمشقی گوید: و یسمی الاثمد، و هو من حجارة الرصاص ترابی غلبت علیه الکبریتیة. و انواعه اربعة منها ث
حجرالحلقلغتنامه دهخداحجرالحلق . [ ح َ ج َ رُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) بیرونی در کتاب الجماهر فی معرفة الجواهر گوید: انه اصیب لبختیشوع حجر فی درج مختوم فسئل «بسیل » غلامه عنه فاجاب بانی
حجرالکلبلغتنامه دهخداحجرالکلب . [ ح َ ج َ رُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) صاحب تحفه گوید، سنگی است که چون بطرف سگ اندازند بدندان گیرد و دور افکند، در عداوت مؤثر دانسته اند، چون در آب یا ش
حجرالکلیلغتنامه دهخداحجرالکلی . [ ح َ ج َ رُل ْ ک ُ ] (ع اِ مرکب ) سنگ مثانه . رجوع به حجرالمثانة شود.
حجرالحیةلغتنامه دهخداحجرالحیة. [ ح َ ج َ رُل ْ ح َی ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) سنگ پادزهر. حجر بادزهر . بفارسی مهره ٔ مار گویند و آن در قسمی از مار بهم میرسد بقدر نصف فندقی مایل بدرازی و
حجرالکحل الاسودلغتنامه دهخداحجرالکحل الاسود. [ ح َ ج َ رُل ْ ک ُ لَل ْ اَ وَ ] (ع اِ مرکب ) دمشقی گوید: و یسمی الاثمد، و هو من حجارة الرصاص ترابی غلبت علیه الکبریتیة. و انواعه اربعة منها ث
اثمدلغتنامه دهخدااثمد. [ اَ م َ/اِ م ِ/اُ م ُ ] (ع اِ) سنگ سرمه .(منتهی الارب ). و آن سنگی است که از مغرب و نیز از اصفهان آرند و بهترین آن سنگ سرمه ٔ اصفهان است . سرمه ٔ صفاهان
حجرالحلقلغتنامه دهخداحجرالحلق . [ ح َ ج َ رُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) بیرونی در کتاب الجماهر فی معرفة الجواهر گوید: انه اصیب لبختیشوع حجر فی درج مختوم فسئل «بسیل » غلامه عنه فاجاب بانی
حجرالکلبلغتنامه دهخداحجرالکلب . [ ح َ ج َ رُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) صاحب تحفه گوید، سنگی است که چون بطرف سگ اندازند بدندان گیرد و دور افکند، در عداوت مؤثر دانسته اند، چون در آب یا ش
حجرالکلیلغتنامه دهخداحجرالکلی . [ ح َ ج َ رُل ْ ک ُ ] (ع اِ مرکب ) سنگ مثانه . رجوع به حجرالمثانة شود.