حجةالدینلغتنامه دهخداحجةالدین . [ ح ُج ْ ج َ تُدْ دی ] (اِخ ) ابوجعفر یا ابوعبداﷲ محمدبن ابی محمدبن ظفر صقلی مکی موصوف به حجةالدین و معروف به ابن ظفر نحوی لغوی از فضلای ادبا که در ش
حجةالدینلغتنامه دهخداحجةالدین . [ ح ُج ْ ج َ تُدْ دی ] (اِخ ) نحوی . عیسی بن معلابن سلمة رقی ادیب . متوفی 650 یا بگفته ٔ یاقوت 605 هَ . ق . او راست «تبیین الغموض فی علم العروض » و «
حجرالدیکلغتنامه دهخداحجرالدیک . [ ح َ ج َ رُدْ دی ] (ع اِ مرکب ) سنگ خروسان . حجرالدجاج . سنگی است بقدر باقلی و از آن کوچکتر. سفید مایل به تیرگی و در شکم خروس متکون شود. در دوم گرم
حجرالعینلغتنامه دهخداحجرالعین . [ ح َ ج َ رُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) ابوریحان بیرونی در ذیل ذکر فیروزج گوید: و اما حجرالعین فالسبج احق به لان العامة یزعمون ان المعیون اذا کان معه سبج
حجرالمینالغتنامه دهخداحجرالمینا. [ ح َ ج َرُل ْ ] (ع اِ مرکب ) دمشقی گوید: و لونه ازرق کمدفی زرقیة شفوف کالزجاج و اجوده الصافی اللون الشبیه بالیاقوت الازرق و فیه صلابة الیاقوت . (نخب
ابن ظفرلغتنامه دهخداابن ظفر. [ اِ ن ُ ظَ ف َ ] (اِخ ) حجةالدین ابوعبداﷲ محمدبن ابی محمد صقلی . مولد او صقلیه . در مکه پرورش یافته . کتابی باسلوب کلیله ودمنه دارد موسوم به سلوان الم
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ظفر. حجةالدین محمدبن ابی محمد صقلی . او راست : کتاب نجیاء الأبناء. و کتاب ینبوع الحیات فی التفسیر در چند مجلد. و رجوع
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ظفر. رجوع به ابوعبداﷲبن ظفر و ابن ظفر حجةالدین ... صقلی و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 395-397 ترجمه ٔ شماره ٔ 622 شود.
امام الدین بیضاویلغتنامه دهخداامام الدین بیضاوی . [ اِ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) عمربن محمدبن علی مکنی به ابوالقاسم از دانشمندان و فاضلان قرن هفتم هجری است . بزهد و تقوی معروف بوده و مدتی قاضی ال
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْلاه ] (اِخ ) محمدبن محمدبن علی القرشی النحوی معروف به ابن ظفر مکی . رجوع به ابن ظفر حجةالدین ... شود.