حجاملغتنامه دهخداحجام . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) دینار. مولای جریر است . زیدبن ارقم را حجامت کرد. یونس بن عبیداﷲ از وی روایت دارد. (سمعانی ).
حجاملغتنامه دهخداحجام . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) دینار. انس بن مالک را حجامت کرد. نضربن شمیل از وی روایت دارد. ابوحاتم گوید: بگمان من او ابوطالب حجام است که قتاده از وی روایت دارد.
هجاملغتنامه دهخداهجام . [ هَِ ج ْ جا ] (ع ص ) شجاع ، از لحاظ بسیاری هجوم . (از معجم متن اللغة). || (اِ) شیر. اسد. (از معجم متن اللغة).
حجامتگویش اصفهانی تکیه ای: haǰumat طاری: haǰumat طامه ای: haǰâmat طرقی: haǰimat کشه ای: haǰumat نطنزی: haǰumat