حجاج کلیبلغتنامه دهخداحجاج کلیب . [ ح َج ْ جا ج ِ ک ُ ل َ ] (اِخ ) لقب حجاج یوسف است . رجوع به حجاج بن یوسف ثقفی شود.
حجاجلغتنامه دهخداحجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن عِلاطبن خالدبن ثُوَیرَةبن هلاد سلمی بهزی . مکنی به ابوکلاب یا ابومحمد یا ابوعبداﷲ. ابن سعد گوید: هنگام جنگ خیبر نزد پیغمبر آمد و
حجاجلغتنامه دهخداحجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن یوسف بن الحکم بن عقیل بن مسعودبن عامربن معتب بن مالک بن کعب بن عمروبن سعدبن عوف بن قسی ، و هو ثقیف . مکنی به ابومحمد. ابن خلکان
حجاجلغتنامه دهخداحجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن محمد اعور، مکنی به ابی محمد. محدث است . و از شعبة و ابن جریح روایت کند.
حجاجلغتنامه دهخداحجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) (یا الَ ...) ابوریحان بیرونی در کتاب الاَّثارالباقیة عن القرون الخالیة در جدول انواع ملوک و القاب واقعه بر اشخاص این انواع گوید: الح
حجاجلغتنامه دهخداحجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن یوسف بن الحکم بن عقیل بن مسعودبن عامربن معتب بن مالک بن کعب بن عمروبن سعدبن عوف بن قسی ، و هو ثقیف . مکنی به ابومحمد. ابن خلکان
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلب
باذبینلغتنامه دهخداباذبین . (اِخ ) نام مردی که رسول حجاج بود. ثعلب درباره ٔ مردی از بنی کلاب انشاد کرد : نشدتک هل سیرک ان سرجی و سرجک فوق بغل باذبینی .و این گفته نسبت باین مرد است
جفر البعرلغتنامه دهخداجفر البعر. [ ج َ رُل ْ ب َ ] (اِخ ) اصمعی گوید آبی است در نزدیکی راهص بر سر راه حجاج از ناحیت حجر یمامه . ابوزید الکلابی گوید از آبهای ابی بکربن کلاب است میان ح
ذوالعنقلغتنامه دهخداذوالعنق . [ ذُل ْ ع ُ ن ُ ] (اِخ ) شاعری از بنوجذام . || لقب خویلدبن هلال بن عامربن عابدبن کلب بجلی . قاله الأبرم . (از حاشیه ٔ المرصع خطی ). و پسر او حجاج بن