حاقنلغتنامه دهخداحاقن . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَقْن . آنکه او را گمیز بشتاب گرفته باشد. حابس البول . (مهذب الاسماء). آنکه بول آمده را نگاه دارد، یقال : لا رأی لحاقن . و ف
حاقنتانلغتنامه دهخداحاقنتان . [ ق ِ ن َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حاقنة. دو مغاک میان ترقوه و کتف . رجوع به حاقنة شود.
حاقنةلغتنامه دهخداحاقنة. [ ق ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی ، تأنیث حاقن . || معده . (منتهی الارب ). || مغاک که میان ترقوه و کتف است ، و آن دو باشد. (منتهی الارب ). میان چنبر گردن
perksدیکشنری انگلیسی به فارسیمزایا، باد کردن، جوشیدن، سینه جلو دادن، صاف کردن، خود را گرفتن، سربالاگرفتن، اراستن
persecuteدیکشنری انگلیسی به فارسیآزار و اذیت، دنبال کردن، ازار کردن، جفا کردن، پاپی شدن، دائما مزاحم شدن و اذیت کردن
personalizesدیکشنری انگلیسی به فارسیشخصی سازی می کند، دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن
persuasionsدیکشنری انگلیسی به فارسیمتقاعد کردن، ترغیب، اجبار، تشویق، متقاعد سازی، تحریک، اطمینان، قسم، عقیده دینی، نوع، نظریه یا عقیده از روی اطمینان
حاقنلغتنامه دهخداحاقن . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَقْن . آنکه او را گمیز بشتاب گرفته باشد. حابس البول . (مهذب الاسماء). آنکه بول آمده را نگاه دارد، یقال : لا رأی لحاقن . و ف
حاقنتانلغتنامه دهخداحاقنتان . [ ق ِ ن َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حاقنة. دو مغاک میان ترقوه و کتف . رجوع به حاقنة شود.
حاقنةلغتنامه دهخداحاقنة. [ ق ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی ، تأنیث حاقن . || معده . (منتهی الارب ). || مغاک که میان ترقوه و کتف است ، و آن دو باشد. (منتهی الارب ). میان چنبر گردن
حواقنلغتنامه دهخداحواقن . [ ح َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ حاقنه ، به معنی معده و مغاک میان ترقوه و کتف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حاقنه شود.
الحجةلغتنامه دهخداالحجة. [ اَ ح ُج ْ ج َ ] (ع اِ) کلمه ایست بجای اناحاقن (حاقن ، آنکه بول خود را حبس کرده باشد)، که شاگردان در مقام کسب اجازه به استاد معلم میگفتند. (یادداشت مؤل