حثفرةلغتنامه دهخداحثفرة. [ ح ُ ف ُ رَ ] (ع اِ) خس ریزه . || تیرگی آب که در تک سبو نشیند. (منتهی الارب ). خره . لرد. لرت .
حثفرلغتنامه دهخداحثفر. [ ح ُ ف ُ ](ع اِ) دردی روغن و جز آن که به تک نشیند. حثلب . حثلم . || مال نبهره و بلایه . (منتهی الارب ).
حبقرلغتنامه دهخداحبقر. [ ح َ ب َ ق ُ ] (ع اِ) ژاله . تگرک . (آنندراج ). ابرد من حبقر؛سردتر از تگرک و یخچه . قال مجدالدین ذکروه فی الأبنیة و لم یفسروه و معناه البرد. حب الغمام .
حثفرةلغتنامه دهخداحثفرة. [ ح ُ ف ُ رَ ] (ع اِ) خس ریزه . || تیرگی آب که در تک سبو نشیند. (منتهی الارب ). خره . لرد. لرت .
حثفرلغتنامه دهخداحثفر. [ ح ُ ف ُ ](ع اِ) دردی روغن و جز آن که به تک نشیند. حثلب . حثلم . || مال نبهره و بلایه . (منتهی الارب ).
حبقرلغتنامه دهخداحبقر. [ ح َ ب َ ق ُ ] (ع اِ) ژاله . تگرک . (آنندراج ). ابرد من حبقر؛سردتر از تگرک و یخچه . قال مجدالدین ذکروه فی الأبنیة و لم یفسروه و معناه البرد. حب الغمام .