حثفلغتنامه دهخداحثف . [ ح ِ / ح َ ث ِ ] (ع اِ)حفث . فحث . هزارخانه ٔ شکمبه . (منتهی الارب ). هزارلا.
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) الاعور. از فقهاءِ تابعینی است که در کوفه زندگی کردند. ابواسحاق گوید در کوفه ، در باب فرائض کسی از عبیده و حارث اعور اعلم نبود. ابن سیرین گو
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن حِلَّزَة الیشکری الوائلی . شاعری جاهلی ، و یکی از فحول شعرا و اصحاب معلقات است . ابوعبیده گوید بهترین شعرا که دارای قصائد طوالند سه تن
قانلغتنامه دهخداقان . (اِخ ) از شهرهای یمن و در دیار نهدبن زیدبن سودبن اسلم بن حاف بن قضاعة و حارث بن کعب است ، و گفته اند قوان . (معجم البلدان ج 7 ص 19) (منتهی الارب ).
حجاجلغتنامه دهخداحجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن حارث بن قیس بن عدی بن سهم قرشی سهمی . برادر سائب و عبداﷲ و ابوقیس ، و پسرعم عبداﷲبن حذافة. موسی بن عقبة و ابن اسحاق او را در ضمن