حتيدیکشنری عربی به فارسیزوج , تا , تااينکه , تاانکه , تاوقتيکه , کشت کردن , زراعت کردن , زمين را کاشتن , دخل پول , کشو , دخل دکان , قلک , يخرفت , وقتي که , تا وقتي که
حطیلغتنامه دهخداحطی . [ ؟طی ی ] (اِخ ) لقب پادشاه حبشه که در قدیم به نجاشی ملقب بود. (ذیل اقرب الموارد از مقریزی ).
حطیلغتنامه دهخداحطی . [ ح ُطْ طی ] (اِخ ) نام سومین صورت از صور هشتگانه ٔ حروف جمل .- حاء حطی ؛ حاء جیمی یعنی ح مقابل هاء هوز یعنی هاء دوچشم .
هتیلغتنامه دهخداهتی ٔ. [ هََ ] (ع اِ) وقت . هنگام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).بیشتر در مورد شب و گاهی نیز در روز به کار رود. (معجم متن اللغة). برخه ای از زمان
حتی الامکانفرهنگ انتشارات معین(حَ تَّ لْ اِ) [ ع . ] (ق .) تا بتوان (فره )، تا آن جا که ممکن است ، تا دست دهد.