حب کردنلغتنامه دهخداحب کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب )خمیر داروئی یا جز آن را به صورت حب ، گلوله کردن .
فیلم بB movie, B feature, B pictureواژههای مصوب فرهنگستانفیلمهایی منطبق بر نظام تولید استودیویی که برای کسب سود بیشتر با بودجۀ کم در زمانی کوتاه و با موضوعات عامهپسند تولید میشوند
پساموج PP codaواژههای مصوب فرهنگستانآن بخش از موجهای P، ناشی از تبدیل موج P به S در میاناها یا بازتابهای چندباره یا پراکنش، که پس از موجهای اول ثبت میشوند
موج PP waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج لرزهای حجمی که در آن راستای ارتعاش ذرات با راستای انتشار آن یکی است
شیو pH تثبیتشدهimmobilized pH gradient, IPGواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش تمرکز همبار که در آن pH نواحی ژل از قبل تثبیت شده است
فشار آبایستاییبالاhigh hydrostatic pressure, HHPواژههای مصوب فرهنگستانفشار وارد بر مواد غذایی غوطهور در مایع برابر با چندصد مگاپاسکال
حبس کردنفرهنگ مترادف و متضادزندانی کردن، بازداشت کردن، محبوس کردن، اسیر کردن، به زندان انداختن، گرفتار کردن ≠ آزاد کردن
حبلغتنامه دهخداحب . [ ح َب ب ] (اِخ ) قلعه ایست بنام ، در سرزمین یمن از اعمال سیا و آنرا کوره ایست که «الحبیة» نامند. ابن ابی الدمینة گوید: کوهی است از جهت حضرموت . و قلعه ٔ آنجا را نیز بهمین نام خوانند. صاحب ابرجة گوید: کوهی است بناحیه ٔ بغداد. (معجم البلدان ). || حب قلعه ایست از آن بلقیس
حبلغتنامه دهخداحب . [ ح َب ب ] (ع اِ) دانه . (دستوراللغة) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). دان . حبة. ج ،حبوب ، حبان ، حبوبات . آنچه در ثمر بارز باشد و بی غلاف مثل گندم و جو. || تخم . بزر : مسکن دشمن تو بود و بُوَدهر زمینی کز او نروید حب . <p class="autho
خانه صاحبلغتنامه دهخداخانه صاحب . [ ن َ / ن ِ ح ِ ](اِ مرکب ) صاحبخانه بلهجه ٔ مردم گیلان . خدای خانه .
خر صاحبلغتنامه دهخداخر صاحب . [ خ َ ح ِ ] (اِ مرکب ) صاحب خر. مالک خر. (یادداشت مؤلف ).- امثال :یا خر میمیره و یا خر صاحب . (یادداشت بخط مؤلف ).
حبلغتنامه دهخداحب . [ ح َب ب ] (اِخ ) قلعه ایست بنام ، در سرزمین یمن از اعمال سیا و آنرا کوره ایست که «الحبیة» نامند. ابن ابی الدمینة گوید: کوهی است از جهت حضرموت . و قلعه ٔ آنجا را نیز بهمین نام خوانند. صاحب ابرجة گوید: کوهی است بناحیه ٔ بغداد. (معجم البلدان ). || حب قلعه ایست از آن بلقیس