حبی المدنیةلغتنامه دهخداحبی المدنیة. [ ح ُب ْبَل ْ م َ دَ نی ی َ ] (اِخ ) ابن قتیبة کلماتی پندآمیزاز وی آورده است . رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 3 شود.
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ] (اِخ ) بنت خلیل بن حبشیةبن سلول . مادر عبدمناف جد رسول اکرم (ص ). رجوع به مجمل التواریخ ص 227 شود.
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ] (اِخ ) قادین یا حبی خاتون شاعره ٔ ترک از اهل اماسیة. صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید:مشهورترین شاعره ٔ عثمانی است ، حفیده ٔ شیخ یحیی و زوجه ٔ شمسی چلپی و
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ح ِ بی ی / ح ُ بی ی ] (ع اِ) ابر برهم نشسته یا ابر بلند برآمده مانند کوه نزدیک افق . (منتهی الارب ). ابر که پدید آید چون کوهی پیش از آنکه بپراکند. (مهذب
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ح ُب ْ با ] (اِخ ) زنی بود از اهل مدینه که بشبق و گشن خواهی معروف بود، و «أشبق من حبی » از امثال سائره است . میدانی در تحت این عنوان گوید: وقتی که مروا
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رشدین کاتب ، مکنی به ابی علی . یکی از ائمه ٔ کتاب و ماهر در سائر آداب است . او صحبت متنبی را دریافته و شعر او را روایت کرده است و وی ر
هابزلغتنامه دهخداهابز. (اِخ ) تامس . حکیم و فیلسوف انگلیسی . در سال 1588 م . در مالمزبری یکی از شهرهای کوچک انگلستان تولد یافته و در سال 1679 در نودودو سالگی درگذشته است . تحصیل
حنکلاءلغتنامه دهخداحنکلاء. [ ] (ع اِ) (حب الَ ...) حبی است که فربهی افزاید و آنرا زنان بکار میداشته اند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
ذوالمجدینلغتنامه دهخداذوالمجدین . [ ذُل ْ م َ ] (اِخ ) علی بن موسی بن اسحاق بن الحسین بن اسحاق بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب . علیهم السلام . مکنی به ابی