حبوسلغتنامه دهخداحبوس . [ ] (اِخ ) (بنی ...) نام دولت کوچکیست که حبوس بن ماکسن در قرن 5 هجری در شهر غرناطه تأسیس کرد که از ملوک الطوایف شهر مذکور بشمار است . این دولت در سال 41
حبوسلغتنامه دهخداحبوس . [ ] (اِخ ) ابن ماکسن بن زیری بن منادالصنهاجی . (عیون الانباء ج 1 ص 40). وی یکی از امرای بنی زیری است ، این امرا دست نشانده ٔ ملوک فاطمی در آفریقا بودند.
حبوسلغتنامه دهخداحبوس . [ ح َب ْ وَ ] (اِخ ) دختر بشیر پسر محمد شهابی امیرعالی همت و زیرک بود. وی در شویفات لبنان به سال 1182 هَ . ق . بزاد و در 1208 از طرف پدر خویش حاکم منطقه
بادیسلغتنامه دهخدابادیس . (اِخ ) ابن حبوس بن ماکسن بن زیری بن مناد صنهاجی . یکی از ابناء طوایف ملوکی است که در اندلس ظهور کرد، و پس از وفات پدرش حیوس در سال 429 هَ . ق . حاکم غرن
مصالةلغتنامه دهخدامصالة. [ م َ ل َ ] (اِخ ) ابن حبوس مکناسی . امیر بربری در نیمه ٔدوم قرن سوم هجری . وی همه ٔ قبایل بربر را به زیر سلطه ٔ خویش درآورد و در استیلای مهدی بر مغرب از
ناصرلغتنامه دهخداناصر. [ص ِ ] (اِخ ) بادیس بن حبوس ملقب به الناصر و المظفر سومین امرای بنی زیری غرناطه است وی از سال 410 تا 430هَ . ق . حکمرانی کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 21)
حبسلغتنامه دهخداحبس . [ ح َ ] (ع اِ) کوه بزرگ . (منتهی الارب ). کوه عظیم . || کوه سیاه . ج ، حبوس . || حوض آب . ج ، احباس . (مهذب الاسماء).
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن محمد جرجانی مکنی به ابوالفتوح اندلسی متوفی در 431 هَ . ق . او راست شرح جمل زجاجی . یاقوت گوید: حمیدی درکتاب الاندلسیین نام او برده و گ