حبشیلغتنامه دهخداحبشی . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لکستان بخش سلماس شهرستان خوی 11500 گزی خاور سلماس . تا سلماس راه ارابه رو دارد. جلگه ، معتدل مالاریائی .سکنه 775 تن ، شی
حبشیلغتنامه دهخداحبشی . [ ] (اِخ ) ابن محمدبن شعیب الشیبانی نحوی ضریر. مکنی به ابی الغنائم النحوی الضریر. وی از اهل واسط از ناحیه ٔ معروف به افشولیة، وفات وی به ذی القعده ٔ سال
حبشیلغتنامه دهخداحبشی . [ ] (اِخ ) ابوحرب بن ابن الحسین ملقب به سندالدوله . ابوریحان بیرونی نام وی را در عداد کسانی که از طرف دربار خلیفه به لقب رسمی نائل آمده اند یاد کرده است
حبشیان ماهی خوارلغتنامه دهخداحبشیان ماهی خوار. [ ح َ ب َ ن ِ خوا / خا] (اِخ ) در تاریخ ایران باستان ص 1870 چنین آمده است : سواحل دریای عمان از پتاله تا کرمان به سه قسمت تقسیم میشد: ولایت آر
حبشیةلغتنامه دهخداحبشیة. [ ح َ ب َ شی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیت حبشی . زنی حبشی . دده . || شتران سخت سیاه . || گیاه بهمی بسیار و درهم پیچیده . (منتهی الارب ).
حبشیةلغتنامه دهخداحبشیة. [ ح ُ شی ی َ ] (اِخ ) ابن سلول . نام جد عمران بن حسین است . (منتهی الارب ).
حبشیةلغتنامه دهخداحبشیة. [ ح ُ شی ی َ ] (ع اِ) نوعی از موران بزرگ و سیاه . || شتران سخت سیاه . (منتهی الارب ).
حبشیان ماهی خوارلغتنامه دهخداحبشیان ماهی خوار. [ ح َ ب َ ن ِ خوا / خا] (اِخ ) در تاریخ ایران باستان ص 1870 چنین آمده است : سواحل دریای عمان از پتاله تا کرمان به سه قسمت تقسیم میشد: ولایت آر
حبشیةلغتنامه دهخداحبشیة. [ ح َ ب َ شی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیت حبشی . زنی حبشی . دده . || شتران سخت سیاه . || گیاه بهمی بسیار و درهم پیچیده . (منتهی الارب ).
حبشیةلغتنامه دهخداحبشیة. [ ح ُ شی ی َ ] (اِخ ) ابن سلول . نام جد عمران بن حسین است . (منتهی الارب ).
حبشیةلغتنامه دهخداحبشیة. [ ح ُ شی ی َ ] (ع اِ) نوعی از موران بزرگ و سیاه . || شتران سخت سیاه . (منتهی الارب ).