حبشهلغتنامه دهخداحبشه . [ ح َ ب َ ش َ ] (اِخ ) مردم حبشستان . حبشی . گروهی از سیاهان . قومی از بنی حام . گروهی از سیاهان غیر هند. (منتهی الارب ). ج ، حُبشان .
حبشهلغتنامه دهخداحبشه . [ ح َ ب َ ش َ ] (اِخ ) مملکت حبشستان . حبش . مملکت سیاهان . کشور سیاهان . حبشستان . آبی سینی . اتیوپی . کشور بزرگی است در خاور آفریقا، واقع در باختر باب
حبشةلغتنامه دهخداحبشة. [ ح َ ب َ ش َ ] (اِخ ) ابن قیس نهمی . از بنی نهم ، بطنی از همدان . اهل سیر گویند: او بطف (کربلا) حاضر شدو در عاشورا کشته گردید. (تنقیح المقال ج 1 ص 250).
حبشه برلغتنامه دهخداحبشه بر. [ ح َ ب َ ش َ ب ُ ](اِخ ) نام موضعی به خرم آباد. رجوع به سفرنامه ٔ استرآباد و مازندران رابینو ص 21 و 23 و 24 و 106 شود.
حبشهای هندلغتنامه دهخداحبشهای هند. [ ح َ ب َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) یا حبشیهای شرقی . هرودت مردم هندوستان را به این نام میخواند. || در قرن نهم هجری در بنگاله ٔ هندوستان سلسله ای حکومت داشتن
حبشه برلغتنامه دهخداحبشه بر. [ ح َ ب َ ش َ ب ُ ](اِخ ) نام موضعی به خرم آباد. رجوع به سفرنامه ٔ استرآباد و مازندران رابینو ص 21 و 23 و 24 و 106 شود.
حبشةلغتنامه دهخداحبشة. [ ح َ ب َ ش َ ] (اِخ ) ابن قیس نهمی . از بنی نهم ، بطنی از همدان . اهل سیر گویند: او بطف (کربلا) حاضر شدو در عاشورا کشته گردید. (تنقیح المقال ج 1 ص 250).
حبشهای هندلغتنامه دهخداحبشهای هند. [ ح َ ب َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) یا حبشیهای شرقی . هرودت مردم هندوستان را به این نام میخواند. || در قرن نهم هجری در بنگاله ٔ هندوستان سلسله ای حکومت داشتن