حبانلغتنامه دهخداحبان . [ح َب ْ با ] (اِخ ) نام کوهی است میان معدن النقره و فدک . || نام وادی ایست به یمن . (آنندراج ).
حبانلغتنامه دهخداحبان . [ ح ب ْ با ] (اِخ ) ابن مدیر. صیرفی کوفی است . ازدی گوید: قوی نیست (حدیث او). از عمروبن قیس روایت کند. و روایت رایات سپاه و آمدن مهدی از خراسان را او روا
حبانلغتنامه دهخداحبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن ابحر. ابن عبدالبر او را در عداد کسانی که نام ایشان مردد است میان حبّان و حیّان ، آورده گوید: از صحابه و از مردم کوفه است و در رک
حبان انصاریلغتنامه دهخداحبان انصاری . [ ح ب ْ با ن ِ ] (اِخ )ابن عبدالبر او را در عداد کسانی که معلوم نیست حبّان است یا حیّان نام برده گوید: فرزندش عمران بن حبان از او روایت دارد. رجوع
حبان سلمیلغتنامه دهخداحبان سلمی . [ ح َب ْ با ن ِ س َ ل َ ] (اِخ ) رجوع به حبان بن حکم و نیز رجوع به حبان بن زید شرعبی شود.
حبان شرعبیلغتنامه دهخداحبان شرعبی . [ ح ب ْ با ن ِ ش َ ع َ ] (اِخ ) رجوع به حبان بن زید ابوخداش شود.
حبانةلغتنامه دهخداحبانة. [ ح َب ْ با ن َ ] (اِخ ) بنت سمیطبن کلیب بن سلحب الاکبر. ابن حبیب از کتاب هشام بن کلبی درباب نسب حضرموت از او نام برده . رجوع به سمعانی ص 152 ب شود.
حبانة عزرملغتنامه دهخداحبانة عزرم . [ ح َب ْ با ن َ ت ُ ع َ رَ ] (اِخ ) نام نقطه ایست نزدیک کوفه و برخی روات عامه و خاصه بدانجا منسوب هستند، و منهم اسحاق العزرمی . رجوع به تنقیح المقا
حبان انصاریلغتنامه دهخداحبان انصاری . [ ح ب ْ با ن ِ ] (اِخ )ابن عبدالبر او را در عداد کسانی که معلوم نیست حبّان است یا حیّان نام برده گوید: فرزندش عمران بن حبان از او روایت دارد. رجوع
حبان سلمیلغتنامه دهخداحبان سلمی . [ ح َب ْ با ن ِ س َ ل َ ] (اِخ ) رجوع به حبان بن حکم و نیز رجوع به حبان بن زید شرعبی شود.
حبان شرعبیلغتنامه دهخداحبان شرعبی . [ ح ب ْ با ن ِ ش َ ع َ ] (اِخ ) رجوع به حبان بن زید ابوخداش شود.
حبانیلغتنامه دهخداحبانی . [ ح ِب ْ با ] (اِخ ) منسوب به حبان از نواحی نیشابور. محمدبن جعفربن عبدالجبار حبانی نیشابوری . (معجم البلدان ).
حبانیلغتنامه دهخداحبانی . [ ح ُب ْ با ] (اِخ ) سمعانی گوید: هذه النسبة الی حُبان و محمدبن حبان بن ابی بکربن عمر البصری ّ هو حُبانی ّ. نسب الی ابیه من اهل البصرة. سکن بغداد فی الح