حبابةلغتنامه دهخداحبابة. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از اصحاب حضرت باقر (ع ) که از برکت دست او علیه السلام علت برص وی زائل شده است .
حبابةلغتنامه دهخداحبابة. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دخت عجلان . یکی از رواة است . احمدبن خلیل از ابوسلمه از حبابة حدیثی نقل کرده . حبابه از مادر خود ام حفص و او از صفیة از ام حکیم از پیغ
حبابهلغتنامه دهخداحبابه . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر در چهل وپنجهزارگزی شمال خاوری هندیجان و یک هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بهبهان به خلف آ
حبابهلغتنامه دهخداحبابه . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر در چهل وپنجهزارگزی شمال خاوری هندیجان و یک هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بهبهان به خلف آ
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبیداﷲبن محمدبن اسحاق بن حبابه . رجوع به عبیداﷲ... شود.
ام الندیلغتنامه دهخداام الندی . [ اُم ْ مُن ْ ن َ دا ] (اِخ ) حَبابَه والبیه ٔ اسدیه ملقب به صاحبة الحصاة دختر جعفر. از زنان قرن اول و دوم هجری است . عمر طولانی یافته و بعضی از امام
بلغبلغ جوشیدنلغتنامه دهخدابلغبلغ جوشیدن . [ ب ُ ل ُ ب ُ ل ُ دَ ] (مص مرکب ) با حبابهای درشت بر روی مظروف مایع غلیان کردن .(یادداشت مرحوم دهخدا).