حبالغتنامه دهخداحبا. [ ح َ ] (ع اِ) ابر برهم نشسته . ابربلند برآمده ٔ نزدیک افق مانند کوه . (منتهی الارب ).
هبافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخاک نرم که از زمین بلند شود و در هوا پراکنده گردد؛ گردوغبار. هبای منثور: [قدیمی] گرد پراکنده.
هب ءلغتنامه دهخداهب ء. [ هََ ب ْءْ ] (اِخ ) قبیله ای است از عرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
هبالغتنامه دهخداهبا. [ هََ ] (از ع اِ) صورت فارسی هباء. گرد وغبار که از روزن در آفتاب پدید آید. نغام . (ناظم الاطباء). (آنندراج ). غبار. (اقرب الموارد) : مجره چون ضیا که اندر ا
هبعلغتنامه دهخداهبع. [ هََ ] (ع مص ) کند رفتن خر. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || کند رفتن و به نشاط نرفتن هر چهارپا. (اقرب الموارد). || گردن دراز کرده رفتن ش