حانیلغتنامه دهخداحانی . (اِخ ) شهریست به دیاربکر. در آنجا معدن آهن هست که به دیگر شهرها برند، ابوصالح عبدالصمدبن عبدالرحمان بن احمدبن عباس حنوی وابوالفرج احمدبن ابراهیم مرجی حنو
حانیلغتنامه دهخداحانی . (ع ص نسبی ) منسوب به حانوت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). صاحب حانوت . (اقرب الموارد). || منسوب به شهر حانی ، و حنوی برخلاف قیاس است . (منتهی الارب ).
هانیلغتنامه دهخداهانی . (اِخ ) ابن عروةبن الفضفاض بن عمران الغُظیفی المرادی . یکی از اشراف کوفه است که ابتدا از خواص و ندیمان علی بن ابیطالب بود. وی کثیربن شهاب المدحجی والی خرا
هانیلغتنامه دهخداهانی . (اِخ ) ابن فراس الاسلمی . صحابی است . مجزاءةبن زاهر از وی روایت کرده است . (الاصابة فی تمییز الصحابة).
هانیلغتنامه دهخداهانی . (اِخ ) ابن مالک الهمدانی ، مکنی به ابومالک . صحابی است .ابن حبان گفته است که وی در یمن به خدمت پیغمبر رسیدو اسلام آورد. البخاری ذکر کرده است که وی در یمن
هانیلغتنامه دهخداهانی ٔ. [ ن ِءْ ] (ع ص ) نوکر. خادم . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
حانیبلغتنامه دهخداحانیب . (اِخ ) جوینی در ذکر مراجعت سلطان جلال الدین خوارزمشاه به گرجستان این صورت را در شمار نام شهرهایی چندآورده گوید: لشکر گرج و آلان و ارمن و سریر و لگزیان و
حانیشلغتنامه دهخداحانیش . (اِخ ) (مذکور در اشعیا 30:4) گمان میرود که یکی از شهرهای خالصه ٔ شاهی بوده که در جنوب تحفنیس واقع بوده . رجوع به تحفنیس شود. (قاموس کتاب مقدس ).
حانینیلغتنامه دهخداحانینی . (اِخ ) حسن بن علی بن حسن عاملی حانینی . شاعری کثیرالشعر از اهل «بیت حانین » از اعمال صغد است . او راست : مجموع قصاید در مدح امیر فخرالدین بن معن . وفات
حانیةلغتنامه دهخداحانیة. [ نی ی َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). خمر. || حاناة. حانوت . دکان می فروش . || می فروشان . (منتهی الارب ).
حانیبلغتنامه دهخداحانیب . (اِخ ) جوینی در ذکر مراجعت سلطان جلال الدین خوارزمشاه به گرجستان این صورت را در شمار نام شهرهایی چندآورده گوید: لشکر گرج و آلان و ارمن و سریر و لگزیان و
حانیشلغتنامه دهخداحانیش . (اِخ ) (مذکور در اشعیا 30:4) گمان میرود که یکی از شهرهای خالصه ٔ شاهی بوده که در جنوب تحفنیس واقع بوده . رجوع به تحفنیس شود. (قاموس کتاب مقدس ).
حانینیلغتنامه دهخداحانینی . (اِخ ) حسن بن علی بن حسن عاملی حانینی . شاعری کثیرالشعر از اهل «بیت حانین » از اعمال صغد است . او راست : مجموع قصاید در مدح امیر فخرالدین بن معن . وفات
حانیةلغتنامه دهخداحانیة. [ نی ی َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). خمر. || حاناة. حانوت . دکان می فروش . || می فروشان . (منتهی الارب ).