حامل سکانrudder carrierواژههای مصوب فرهنگستاناتصالی در بدنۀ شناور که محور سکان را نگه میدارد و حامل وزن و فشارهای وارد بر سکان و دستهسکان و محور سکان است
حاملفرهنگ مترادف و متضاد۱. آورنده ≠ فرستنده، گیرنده ۲. برنده، حملکننده ≠ گیرنده ۳. باردار، آبستن ≠ نازا، سترون، عقیم ۴. بردار ۵. دربردارنده، حاوی ۶. پنج خط افقیموازی در نتنویسی
قطبلغتنامه دهخداقطب . [ ق ُ ] (ع اِ)تیزی پیکان . (لسان العرب ). || مهتر و سردار قوم که مدار کار بر وی باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سپهسالار. (منتهی الارب ). صاحب الجیش
ذهبلغتنامه دهخداذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از
ابوسهللغتنامه دهخداابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن نوبخت . منجّم خبیر حاذق . فارسی الاصل پدر او نوبخت نیز منجمی فاضل و در خدمت منصور بود و چون پیری ویرا دریافت خلیفه گفت کار خویش ب
رودراورلغتنامه دهخدارودراور. [ وَ ] (اِخ ) قصبه ای است از قصبات سکان و توی و دیه سرکان با هفتاد موضع دیگر به پنج ناحیت موضع (کذا) چون هندرود و سرکان رود و کرزان رود و لامجانرود و ب
نیزه بردارلغتنامه دهخدانیزه بردار. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ب َ ] (نف مرکب ) کسی که نیزه برمی دارد و دارای نیزه است . (ناظم الاطباء). حامل نیزه . که نیزه ٔ پهلوان را در جنگ حمل کند و هنگام