حامل سکانrudder carrierواژههای مصوب فرهنگستاناتصالی در بدنۀ شناور که محور سکان را نگه میدارد و حامل وزن و فشارهای وارد بر سکان و دستهسکان و محور سکان است
حاملفرهنگ مترادف و متضاد۱. آورنده ≠ فرستنده، گیرنده ۲. برنده، حملکننده ≠ گیرنده ۳. باردار، آبستن ≠ نازا، سترون، عقیم ۴. بردار ۵. دربردارنده، حاوی ۶. پنج خط افقیموازی در نتنویسی
قطبلغتنامه دهخداقطب . [ ق ُ ] (ع اِ)تیزی پیکان . (لسان العرب ). || مهتر و سردار قوم که مدار کار بر وی باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سپهسالار. (منتهی الارب ). صاحب الجیش
ذهبلغتنامه دهخداذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از
ابونواسلغتنامه دهخداابونواس . [ اَ ن ُ ] (اِخ ) حسن بن هانی بن عبدالاول بن الصبّاح الحکمی الفارسی الأهوازی الشاعر المشهور. جدّ او از موالی جرّاح بن عبداﷲ حکمی والی خراسانست و اینک