حالی اصفهانیلغتنامه دهخداحالی اصفهانی . [ ی ِاِ ف َ ] (اِخ ) باباشاه . وی یکی از معروفترین و زبردست ترین استادان خط نستعلیق نیمه ٔ دوم قرن دهم هجری بود. از زمان سلطنت شاه طهماسب تا دوره
حالیلغتنامه دهخداحالی . (ق ) درحال .درساعت . فی الفور. فوراً. همان دم . دردم : روستایی زمین چو کرد شیارگشت عاجز که بود بس ناهاربرد حالی زنش ز خانه بدوش گرده ای چند و کاسه ای دو
حالیلغتنامه دهخداحالی . (اِخ ) از شعرای محمد شیبانی خان درسمرقند بود و چون پادشاه افاضل نواز آن شهر فتح کرد بدرگاه آمد. رجوع شود به رجال حبیب السیر ص 196. و چون بیشتر شهرت او به
حالیلغتنامه دهخداحالی . (اِخ ) سید عبداﷲ. اصلش از مدینه ٔ طیبه و مولدش عباس آباد اصفهان ، و پدرش از خُدّام کربلای معلی علی وافدیها الرحمة و الرضوان . خط نسخ او بر خط ریحان نوخطا
حالیلغتنامه دهخداحالی . (اِخ ) مولوی الطاف حسین ، وطنش پانی پت ، و در شاه جهان آباد نشو و نما یافته ، نکات علوم متعارفه را بخوبی شکافته . سنجیدگی و فهمیدگی از طبع والایش بر خود
حالیلغتنامه دهخداحالی . (ع ص ) نعت فاعلی از حلی . بحلیه . متحلی . بزیور آراسته : و این قصیده که ... بدرر تشبیهات حالیست و از معایب خالی . (لباب الالباب ج 2ص 99). بعدل وافر سلطان
شاه بابا اصفهانیلغتنامه دهخداشاه بابا اصفهانی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) معروف به حالی اصفهانی . شاعر و خطاط نیمه ٔ دوم قرن دهم . هشت سال نزدمیرعلی هروی خطاط شاگردی کرد و بسفر عراق و خراسان رفت و
بابا شاه عراقیلغتنامه دهخدابابا شاه عراقی . [ هَِ ع ِ ] (اِخ ) (اصفهانی ) هدایت آرد: معاصر شاه عباس ماضی ، صفوی و از خوش نویسان بوده و در اصفهان به انزوامیگذرانید جز با اهل حال با کسی تکل
عاشق اصفهانیلغتنامه دهخداعاشق اصفهانی . [ ش ِ ق ِ اِ ف َ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء آرد: نام او آقامحمد و شغل وی خیاطت و حالتش قناعت طبعش عالی و اشعارش حالی در شیوه ٔ غزل سرایی طرزی دل
ملولی اصفهانیلغتنامه دهخداملولی اصفهانی . [ م َ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) خلیفه میر اسداﷲ (متوفی به سال 969 هَ . ق .). ازشاعران دوره ٔ شاه طهماسب صفوی بوده است . از اوست :طرفه حالی است که آن آ
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ](اِخ ) ابن ابراهیم بن سله (کذا). وی جدّ مادری مفضل بن سعد مافرّوخی اصفهانی ، و پسر عم ّ استاد ابوالحسن علی ّبن احمدبن العباس الاَّنداآنی است که وال