حالت نداییvocative caseواژههای مصوب فرهنگستانحالتی دستوری که در آن اسم یا گروه اسمی منادا قرار میگیرد و در فارسی با «ای» یا «ایا» پیش از اسم یا «ا» در پایان آن یا صرفاً با تغییر آهنگ مشخص میشود متـ .حالت
حالتلغتنامه دهخداحالت . [ ل َ ] (ع اِ)گشت ِ هر چیزی . حال . || کیفیت آدمی و آنچه آدمی بر آنست . طریقة. (منتهی الارب ). وضع. شأن . (المنجد). حال : کلة. حیبة. حوبة. حسة. حاذة. (م
حالتلغتنامه دهخداحالت . [ ل َ ] (اِخ ) موضعی است به دیار بلقین بن جَسر نزدیک حرّةالرجلاء بین مدینه و شام . (معجم البلدان ).
حالتفرهنگ مترادف و متضاد۱. حال، کیفیت، مورد، وضعیت، چگونگی، وضع ۲. جنبه، بعد ۳. طبیعت، هیئت ۴. نهج ۵. وجد، خلسه ۶. چین، شکن
غرقهلغتنامه دهخداغرقه . [ غ َ ق َ / ق ِ ] (ص ) غریق . ترکیبی است از غرق + هَ (نسبت ). (از غیاث اللغات ). در آب شده . (آنندراج ). در آب فرورفته . در آب مرده . آنکه آب از سر وی بگ
دوربینیلغتنامه دهخدادوربینی . (حامص مرکب ) صفت و حالت دوربین . دیدن موجودات از فاصله ٔ دور. دیدن دور بهتر از نزدیک . || مآل اندیشی و عاقبت اندیشی و بصیرت .(ناظم الاطباء). صفت و حال
پیریلغتنامه دهخداپیری . (حامص ) حالت و چگونی پیر. مقابل جوانی . سالخوردگی . کهنسالی . شیخوخیت . شیخوخت . شیب . (دهار). کبر. مشیب . (منتهی الارب ). شیبة. (دهار). شعرة. مهرمة. معت